روان سرا (اشعار دکتر احسان نجفیان)
اختلال سلوک
کنم مختصر وصف یک اختلال
که کودک بود یاغی و بد سگال
بود نام آن اختلال سلوک
شود آفت راحت و جان و مال
به نزد چنین کودکی بی گمان
حقوق و قوانین شود پایمال
به اجبار و تهدید و ارعاب و زور
شرایط شود بهر او ایده آل
بود اولین فرد و آغازگر
همیشه به هنگام جنگ و جدال
کند استفاده به وقت نزاع
ز شی خطرناک و جسم متال!
بود بی مروت به هنگام جنگ
نباشد مروت در این بدخصال
به زور و به تهدید، دزدی کند
ز منزل ، زخودرو و از بیت مال
فروزاند آتش به قصد جفا
کند عامدا قصد تخریب مال
به قصد تقلب بگوید دروغ
کند دیگران را سیه چون ذغال!
قوانین ز یک گوش وارد شود
به بیرون ز گوش دگر انتقال!
فرار مکرر ز خانه بود
همی پای ثابت در این اختلال
چهل درصد از اختلال سلوک
بماند به همراه او لم یزال
و شخصیتش ضد قانون شود
بدینسان گذشته شود وصف حال
دکتر احسان نجفیان (ا. طوفان)
هشت خطای رایج شناختی
سرآغاز کلام از این معانی
بگویم از خطای ذهن خوانی
مثالش عاشقی که بی شواهد
شود اینگونه حالش نامساعد
بداند یارش از رخساره ی او
چه فکری می کند درباره ی او
چه دارد در سرش آنرا بداند
تواند ذهن یارش را بخواند
دگر باشد خطای پیش گویی
از آینده کند تشویش گویی
بگوید وضع من بدتر بگردد
مشوش از چنین باور بگردد
بگوید یک خطر در راه باشد
بلا شک اندر این ره چاه باشد
به هول از هول رخدادی فتاده
ز رخدادی که هرگز رخ نداده
خطای دیگری باشد از این دست
که سازد فاجعه از آنچه که هست
بگوید آنچه بر من خواهد افتاد
زند بنیان این تن را ز بنیاد
رسد کارم به پایان بی تامل
ندارد این تنم تاب تحمل
دگر باشد خطایی که به اصرار
زند برچسب برخویش و به اغیار
کند یک جنبه ی کلی ز رفتار
به خود یا دیگران منسوب، هربار
بگوید من بباشم پست و منفور
و یا باشد فلانی از ادب دور
دگر باشد خطای همه یا هیچ
شود قدری تعامل پیچ در پیچ
دهم این نکته را اینجا تذکر
دوقطبی باشد این نوع تفکر
همه ذهنش براین مطلب گواه است
حوادث یا سفید و یا سیاه است
همه اطرافیان یا خوب، یا بد
بدین سان دیگران را در بیاید
دگر باشد خطا از نوع "باید"
حوادث را بدین سان در بیاید
کند تفسیر رخداد حوادث
بر آنچیزی که باید گشت حادث
بخواهد آنچه می داند حقیقت
اگر حتی به دور از واقعیت
بگوید باید اینگونه عمل کرد
جز این گردد شود مایوس و دلسرد
همیشه هرکجا "باید"پرست است
جز این باشد مساوی با شکست است
دگر آن کس که هر رخداد بد را
هرآنچه از قضا بر سر رسد را
بگوید آنچه شد تقصیر من بود
خرابی ناشی از تدبیر من بود
همه درد و همه درگیری من
بود ناشی ز بی تدبیری من
دگر فردی که داند دیگران را
کسی از خویش و از اطرافیان را
همه مسئول احساس غم خود
همه مسئول رنج و ماتم خود
نمی گوید که غم ناشی ز من بود
"خودم" مسئول این ویران شدن بود
همه دارند از این گونه خطاها
من و آن دیگری، حتی شما ها!
خطاهای تفکر را بدانیم
به دام این خطاها در نماییم
دکتر احسان نجفیان ( ا. طوفان)
بیماریهای شبه جسمی
مبحث بعدی یکی بیماری است
کاندران جسم از مریضی عاری است
شکوه از درد و ز بیماری کند
صبح تا شب ناله و زاری کند
بر اساس ساز و کار و ضابطه
ذهن ما با جسم دارد رابطه
رابطه محکم ولی مبهم بود
دانش اندر این زمینه کم بود
هر مریضی را به اسمی خوانده اند
این مرض را شبه جسمی خوانده اند
شبه جسمی می شود در این مقال
شامل مجموعه ای از اختلال
اولی شکوایه ای جسمانی است
ابتلا به درد بی درمانی است
طبق آماری که گشته بررسی
می شود آغاز قبل از سال سی
حالت بیماری و درماندگی
لاجرم مختل نماید زندگی
لااقل در چار نقطه از بدن
از وجود درد ها شاکی شدن
با دو شکوه در عملکرد مزاج
اختلال دفع و جذب و امتزاج
شکوه ی جنسی به استثناء درد
کاهش میل، اختلال کارکرد
میل جنسی بین ایشان کم شود
یا که نظم قاعده در هم شود
یک علامت از علامات عصب
آنچه بر اعصاب گردد منتسب
گر چه از جسم اش شده آشفته حال
ریشه در اعصاب دارد اختلال....
دکتر احسان نجفیان(ا.طوفان)
دستیار روانپزشکی
مقدمه ای بر اختلالات خلق
اختلال خلق بحثی جالب است
خلق حسی پایدار و غالب است
می دهد تغییر این حس نهان
درک و استنباط ما را از جهان
خلق، حس پایدار اندرون
عاطفه، ابراز آنست از برون
حال ما گه آن و گه این می شود
خلق ما بالا و پایین می شود
هر کسی طیفی از این حالات را
طیفی از حالات و احوالات را
می نماید تجربه در طول روز
می کند در فکر و احساسش بروز
بر اساس آنچه بقراط حکیم
گفته و مطرح نموده از قدیم
اختلال خلق بالا مانیاست
خلق پایین نیز مالیخولیاست
مانیا را خلق بالا گفته اند
این جماعت سرخوش و آشفته اند
خواب کم گردد، انرژی هم زیاد
می کند افزون به نفس اش اعتماد
خلق پایین یا همان افسردگی
ناامیدی، بی کسی، دل مردگی
لاجرم از فرط رنج و ناخوشی
می رود در فکر مرگ و خودکشی
چون چنین حالی به میزان شدید
آید اندر حالت انسان پدید
کو بباشد در عذاب ازحال خود
یا مسلط نیست بر احوال خود
یک به یک معیارها کامل شود
اختلال خلق را شامل شود
دکتر احسان نجفیان(ا.طوفان)
وقت بیماری طبیبانه به بالین منی
موقع افسرده حالی سرترالین منی
از توهم چیره بر من تیرگی چون میشود
قرص ماه صورتت چون ریسپریدون میشود
از شراب چشم تو این بینوا گردیده مست
وقت بیخوابی نوازشهای تو زولپیدمست
در زمان تشنگی آب فراتم می شوی
در تلاطم های خلقی والپراتم می شوی
خواب آرام شبانگه چون حرامم می شود
جان من لالایی ات اگزازپامم می شود
گر روی بالا، اگر پایین، تو از آن منی
الغرض القصه من درد و تو درمان منی!
دکتر احسان نجفیان (ا.طوفان)
#علایم ترک و مسمومیت مواد#
اعتیاد و اختلال شخصیت
همرهی دارند اندر جمعیت
از لحاظ سو مصرف بی گمان
مردها افزون ترند از بانوان
مصرفش چون اختلالات روان
می نماید آدمی را ناتوان
آنچه اینجا گویم از بحث مواد
عامل بدبختی و ام الفساد
جملگی حالات بعد از مصرف است
یا که بعد از مصرفش اندر کف است
####الکل####
ترک الکل می دهد در واکنش
حالتی پر اضطراب و پر تنش
لرزش اندام و استفراغ و ورع
کاهش هشیاری و رخداد صرع
حالت مسمومیت اما خفیف
می شود با این علائم هم ردیف
کندی فکر و عملکرد و کنش
بی مهار و بی ثبات و دد منش
چون شود مسمومیت قدری شدید
اختلال حافظه آید پدید
بعد از آن گفتار مبهم می شود
جمله هایش گنگ و در هم می شود
می شود بی حال و سرمست و ملنگ
بی تعادل، بی توجه، گیج و منگ
آخر خط کاهش هشیاری است
بستری در مرکز بهداری است
####اپیوم####
ترک افیون قصه ای دیگر بود
همرهش خلقی ملال آور بود
درد جسمی، اشک ریزش، اضطراب
می شود اوضاع و احوالش خراب
اشتیاق مصرفی دارد زیاد
مردمک ها لاجرم گردد گشاد
می کشد خمیازه، خوابش کم شود
جذب و دفع اش درهم و برهم شود
چون کسی مسموم با افیون شود
کاهش هشیاری اش افزون شود
باز هم گفتار مبهم می شود
هوشیاری باز هم کم می شود
تنگ گردد مردمک اما اهم
افت میزان دم است و باز دم
اندک اندک می رود سوی کما
همره اورژانس آید نزد ما
#### کانابیس ####
با حشیش و مصرف افزون آن
می کند تغییر، ادراک زمان
در پی اش احساس آرامش بود
بی تفاوت گشته و سرخوش شود
گوشه گیر از اجتماع و بد گمان
سرخی چشمان و خشکی دهان
می نماید خنده های بی دلیل
اشتها افزون شود، خوابش قلیل
می برد، گر مصرفش باشد زیاد
اتفاقات اخیرش را ز یاد
رغبت و انگیزه اش از زندگی
می رود، می ماندش درماندگی
####آمفتامین####
آنچه چون تیشه برای ریشه است
مصرف سمی به نام شیشه است
حاصل اش ويراني اندیشه است
اختلال کار و بار و پیشه است
مصرفش وابستگی دارد بسی
نیست زین وابستگی راحت کسی
ترک آن با خلق پایین همره است
خواب کم یا خواب سنگین همره است
چون همی خوابد کند در او بروز
دیدن رویای واضح همچو روز
چون کسی مسموم با شیشه شود
بد دل و بدبین در اندیشه شود
کم تحمل گردد و کم حوصله
گیردش از عقل و منطق فاصله
گاه درگیر توهم می شود
واقعیت اندر آن گم می شود
اشتها و خواب او کم می شود
قلب و نبض اش نامنظم می شود
####
شوربختی آخر این قصه است
آخر این قصه ی پر غصه است
در نهایت رنج و غم آید بسی
نیست این آخر خوشایند کسی
دکتر احسان نجفیان(ا.طوفان)
تاریخچه ی اسکیزوفرنی
مختصر توصیفی از یک اختلال
اختلال مزمنی که دیر و زود
می پریشاند روان را تار و پود
می شود آشفته رفتار و شناخت
عاطفه محدود گردد یکنواخت
می شود آغاز قبل از بیست و پنج
می نهد یک عمر را در درد و رنج
شرح گویم از گذشته تا به حال
ریشه ی تاریخی این اختلال
این مرض تا قبل قرن نوزده
بیش و کم توصیف گشته گاه گه
غالب توصیف ها کامل نبود
نحوه ی تشخیص را شامل نبود
عالمی بی مو و با ریش و سبیل
کو "کرپلین" بود و نامش هم "امیل"
داد تعریفی ز بیماری سپس
خواند نامش را "دمانس زودرس"
گفت زایل می کند عقل و خرد
زندگی را رو به ویرانی برد
با چنین پیش آگهی در یک نگاه
اندک اندک زندگی گردد تباه
همزمان با او "بلولر" نیز بود
فکر و ذکرش واژه ی "اسکیز" بود
واژه ی امروز را بنیان نهاد
نام "اسکیزوفرن" بر آن نهاد
گفت بین فکر و احساس و عمل
رابطه "اسکیزم" گردد یحتمل
او برای صحبت از این ساز و کار
ساخت بنیاد علایم بر چهار
عاطفه محدود و بی پاسخ بود
یا تداعی سست و بی معنی شود
یا دو دل گردد به کار و زندگی
یا اسیر حال در خودماندگی
کرد مطرح هر یکی از دیگری
بعد از آن تعریف های بهتری
آنچه اکنون پایه ی تشخیص ماست
شرح حال مبتلای بی نواست
آنچه می بینیم اندر حال او
شرحی از کیفیت احوال او
وانچه در رفتار او جاری بود
پایه ی تشخیص بیماری بود
دکتراحسان نجفیان(ا.طوفان)
اختلالات هذیانی
شرح کردم مختصر در این مقال آنچه هذیان را کند یک اختلال
اختلالی که به حسب محتوا می شود انواع آن از هم سوا
ü اولی هذیان آسیب و گزند مبتلایانی ملول و دردمند
در پس اندیشه ی بیمارشان جملگی اندر پی آزارشان
گرچه دارد لحظه هایی پر ملال در عملکردش ندارد اختلال
ü نوع دیگر هست هذیان حسد بی وفایی ها ز همسر می رسد
همسری دارد به غایت بی وفا کو خیانت می کند اندر خفا
چون ببیند بر خلافش مدرکی اعتقادش کم نگردد اندکی
لاجرم هر جنبشی از سوی زن می شود در ذهن او یک سوظن
ü دیگری هذیان عشقی بی بدیل دست او کوتاه و خرما بر نخیل
باور ایجاد عشق و رابطه خارج از واقع، به دور از ضابطه
گر چه خود تنها و بی پا و سر است عاشقی دارد کز او والاتر است
روز و شب اندر پی این باور است در پی آن ابژه ی بالاتر است
ابژه اش گر می کند انکار عشق گوید انکار است اندر کار عشق
ابژه ی بالا چو او را پس زند با دلیل آن را موجه می کند
ü دیگری یک باور جسمانی است از نگاهش حالتی بحرانی است
باوری دارد که عیبی در من است اعتقادش استوار و متقن است
کو عفونت دارد و آلودگی از خیالش می رود آسودگی
ذهن او آشفته و حالش خراب لحظه ها پر می شود از اضطراب
ü نوع دیگر باور خود برتریست از شکست و ضعف و بیماری بریست
یا رسالت دارد از سوی خدا تا نماید حق و باطل را جدا
در خیالش حس دانایی بود در وجودش بس توانایی بود
v هر کسی دارد به ذهنش باوری می کند بر پایه ی آن داوری
v گاه باشد اعتقادی نادرست خشت آن کج بوده از روز نخست
v گر بر این باور کسی ارزش نهد ارزشی افزون به این باور دهد
v باورش ثابت شود اندر نهاد می شود هذیان در او این اعتقاد
دکتر احسان نجفیان (ا. طوفان)
اختلالات شخصیت
v هرکسی شخصیتی دارد عیان می شود با ویژگیهایی بیان
ü پارانویید
ü یک نفر درگیر شک و بدگمان می برد بر یک اشاره صد گمان
هرکسی هر لحظه در انگار او دشمن و در فکر استثمار او
خالی از احساس و دون ازاعتماد مملو از خشم و تعصب وز عناد
چون درون را برون در می تند در دفاع از آن فرا می افکند
ü اسکیزویید
ü یک نفر سرد است وتنها و نجوش خالی از احساس و آرام و خموش
فارغ از همکاری و همیاری است از تعامل وز عواطف عاری است
غرقه در افکار و در رویای خود در اموراتش به روی پای خود
خویشتن دار است و فردی گوشه گیر در تحولها تحول ناپذیر
ü اسکیزوتایپ
ü دیگری افکار و اعمالش عجیب ارتباط وصحبت و کارش عجیب
گر کند صحبت ز افکارش بسی جز خودش آنرا نمی فهمد کسی
چون بگردد ویژگیهایش شدید از پس اش افسردگی آید پدید
ü آنتی سوشیال
ü دیگری قانون گریز و نانجیب اهل استثمار و نیرنگ و فریب
ظاهری جذاب و وجهی با وقار باطنی مکار و رندی نابکار
لاجرم از ظاهر آرام او طعمه اش آسان بگردد رام او
چون نباشد جامعه بر کام او لاجرم زندان شود فرجام او
گر بگیرد جایکی پست و مقام می شود آنجا چپاولها مدام
ü مرزی
ü دیگری وضع اش کمی بحرانی است چرخش خلقش سریع و آنی است
لحظه ای دشمن شود یک لحظه دوست لحظه ها آبستن احوال اوست
هردمی سودای دیگر می کند خودزنی های مکرر می کند
همزمان دارد دو حس اندر تضاد درد و غم همراه احوالات شاد
هم زمان خوشحالی و دل خستگی همزمان هم خشم هم وابستگی
ü نمایشی
ü دیگری رفتار پر رنگ و لعاب می دهد بر جمله هایش آب و تاب
قالبش اغواگر و بیرون گراست احتیاجی در پس این ماجراست
سخت محتاج نگاه دیگران چون رود در نقش چون بازیگران
ü خودشیفته
ü دیگری گوید وجود برترم در فلان مورد بزرگ و سرترم
قدرتی دارم که مانندش مباد چون من از مادر نزایید ونزاد
دیگران باید که تکریم اش کنند گر کسی بد گفت تحریم اش کنند
چون شکست آید به کار و زندگی می شود آماده ی افسردگی
ü دوری گزین
دسته ای از جمعیت دوری کنند گوشه ای گیرند و مهجوری کنند
ترس از آن دارد که دلگیرش کنند در میان جمع تحقیرش کنند
بیم تحقیر و عتاب و سرزنش می کند اوقات او را پر تنش
v آنچه در ما ناشی از شخصیت است صحبت و کردار و فکر و نیت است
v هرکسی بر هرکدامش مایل است بهر آن یک حد و مرزی قایل است
v چون رسد محدوده تا حد ملال می شود شخصیت اش یک اختلال
دکتر احسان نجفیان(ا. طوفان)
شرح حال روانپزشکی
شرح حال روانپزشکی
بگو نام و نشانت چیست جانم سپس خواهم که شغلت را بدانم
بگو نام پدر، شهر تولد بگو همسر گزیدی یا تجرد
کجا بودی؟ کجا ساکن بماندی؟ چه میزان تا چه مقطع درس خواندی؟
به همراه که اینجا آمدستی؟ بگو اکنون چرا اینگونه هستی؟
چه می گردد تورا در سر چه داری؟ چرا اکنون ملول و بیقراری؟
بگو مشکل سرآغازش کجا بود؟ دلیل آمدن حالا چرا بود؟
کنون احساس و خلقت را عیان کن برایم حس و حالت را بیان کن
درونت حس شادی داری یا غم؟ بود ثابت و یا مخلوط و درهم؟
بگو از وضع خواب و اشتهایت اگر داری ز اوضاعش شکایت
چه چیزی می کند حال تو را خوب؟ چه کاری باشدت دلخواه و مطلوب؟
حشیش و الکل و افیون و شیشه کدامش عادتت بوده همیشه؟
شده گاهی که تنها می نشینی؟ صدایی بشنوی چیزی ببینی؟
کسی جز تو نفهمد آن ندا را به گوش ات بشنوی واضح صدا را
چه می گوید؟ چرا؟ مقصود او چیست؟ چه می خواهد؟ صدا از جانب کیست؟
و یا شخصی که کس جز تو نبیند بیاید از پی ات با تو نشیند
بیان کن زندگی اینگونه که هست بود در چشم تو مقدور یا پست؟
اگر این زندگی ارزش ندارد و یا با تو سر سازش ندارد
شده کاری کنی تا جان بگیرد بخواهی زندگی پایان بگیرد؟
بود آیا به ذهنت اعتقادی که گیرندت به باد انتقادی؟
بگویند آنچه می گویی غریب است تمامش با تخیل عنقریب است
نمی گویی که دارم پخش افکار؟ نمی گویی منم موضوع اخبار؟
نمی گویی که فکرم مال من نیست نمی دانم که این افکار از کیست؟
نمی گویی تنم نابود گشته؟ تمامش پوچ و مرگ اندود گشته؟
هویدا کن توانایی چه داری توان و قدرتت را از که داری
کسی داری ز خویش و همره و یار که باشد هردمت در فکر آزار؟
فزون گفتم روالش اینچنین است سخن کوته کنم این آخرین است
چه می گویی کنون درباره ی خود؟ در این مشکل چه بینی چاره ی خود؟
نیازی بهر درمان داری آیا؟ به انگار خودت بیماری آیا؟
و یا گویی که بیماری نداری در این مرکز دگر کاری نداری
به هر صورت چه آسان و چه دشوار بگردی بستری در بخش، این بار
ندارم با تو اکنون کار دیگر رسیده نوبت بیمار دیگر....
دکتر احسان نجفیان(ا. طوفان)